داشتم از این شهر می رفتم
صدایم کردی
ماندم!
از کشتی ای که رفت
البته ...
این فقط می تواند یک قصه باشد
در این شهر دود و آهن
دریا کجا بود؟
که من بخواهم سوار کشتی شوم و
تو صدایم کنی
فقط می خواهم بگویم
تو نجاتم دادی
تا اسیرم کنی....
پرسه های این حوالی...برچسب : نویسنده : dokhtareashobeuoy بازدید : 64
برچسب : نویسنده : dokhtareashobeuoy بازدید : 84
برچسب : نویسنده : dokhtareashobeuoy بازدید : 67
برچسب : نویسنده : dokhtareashobeuoy بازدید : 69
برچسب : نویسنده : dokhtareashobeuoy بازدید : 67
برچسب : نویسنده : dokhtareashobeuoy بازدید : 58
دلخوش گرمای کسی نیستم
آمدهام تا تو بسوزانیام
خوبترین حادثه میدانمت
خوبترین حادثه میدانیام؟
حرف بزن ابر مرا باز کن
دیر زمانی است که بارانیام
حرف بزن، حرف بزن، سالهاست
تشنهی یک صحبت طولانیام
ها به کجا میکشیام خوب من؟
ها نکشانی به پشیمانیام!
برچسب : نویسنده : dokhtareashobeuoy بازدید : 62
+ دل خوشم با غزلی تازه، همینم کافی ست
تو مرا باز رساندی به یقینم. کافی ست!
+دگ آخرین جلسه و صحبت های اساسی در پیش هست
این علاقه ما چه کار هایی می تونه بکنه؟!
پرسه های این حوالی...
برچسب : نویسنده : dokhtareashobeuoy بازدید : 61
برچسب : نویسنده : dokhtareashobeuoy بازدید : 66
برچسب : نویسنده : dokhtareashobeuoy بازدید : 76